جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبسوار
(سَ) (اِمر.) حباب.
الف
معین
آبله
(لَ یا بِ لِ) (اِ.)۱- تاول، ورم پوست در اثر سوختگی یا زخم.۲- مرضی که ب...
الف
معین
آبفت
(بَ) (اِمر.) نک آبافت.
الف
معین
آبسه
(س ِ) (اِ.) ورم عفونی در لثه یا هر نقطهای از بدن، دمل.
الف
معین
آبشن
(شَ) (اِ.) نک آویشن.
الف
معین
آبشنگ
(شَ) (اِمر.) نک آبزن.
الف
معین
آبسکون
(بِ)(اِ.) نام دریای خزر و جزیرهای در آن.
الف
معین
آبشی
(اِمر.) فاضلاب، چاهک.
الف
معین
آبغوره
(رِ) (اِمر.) آبی که از غورة انگور گیرند. ؛ ~گرفتن کنایه از: گریه کرد...
الف
معین
آبگاه
(اِمر.)۱- تالاب، استخر.۲- پهلو، زیر دنده.۳- مثانه.
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها