جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبوند
(وَ) (اِمر.) ظرف آب، آوند.
الف
معین
آبو
(اِ. ص.) برادر مادر، دایی.
الف
معین
آبونه
(نِ) (ص.)۱- مشترک روزنامه یا مجله و مانند آن.۲- شخص حقیقی یا حقوقی که...
الف
معین
آبچین
(اِمر.)۱- حوله. ۲- پارچهای که مرده را پس از غسل با آن خشک میکنند.۳- ...
الف
معین
آبکانه
(نِ) (اِمر.) نک آفگانه.
الف
معین
آبکشین
(کَ) (اِمر.) دست برنجن، دستبند.
الف
معین
آبکند
(کَ) (اِمر.)۱- آبگیر.۲- گودال.
الف
معین
آبک
(بَ) (اِمر.) سیماب، جیوه.
الف
معین
آبونمان
(بُ نِ) (اِ.)وجه اشتراک روزنامه، مجله، برق، تلفن و غیره، حق اشتراک (ف...
الف
معین
آبژ
(بِ) (اِ.) شرارة آتش.
«
‹
17
18
19
20
21
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها