جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یاقوت
(اِ.) از سنگهای معدنی گران بها به رنگهای سرخ، زرد، کبود.
معین
ی
یافوخ
(اِ.) محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر، جان دانه.
معین
ی
یافه درای
(~. دَ)(ص فا.) بیهوده گو، ژاژخای.
معین
ی
یافه
(فِ) (ص.) یاوه، بی معنی، بیهوده.
معین
ی
یافته
(تِ) (اِمف.)۱- پیدا کرده.۲- شناخته.۳- به دست آورده.
معین
ی
یافتن
(تَ) (مص م.)۱- پیدا کردن، حاصل کردن.۲- به دست آوردن.۳- شناختن.۴- دیدن...
معین
ی
یاغی گری
(گَ) (حامص.)۱- دشمنی، عداوت.۲- سرکشی.
معین
ی
یاغی
(غِ) (اِفا.) سرکش، نافرمان.
معین
ی
یاسین
(اِ.) یس ؛ نام یکی از سورههای قرآن.
معین
ی
یاسه
(س) (اِ.) نک یاسا.
«
‹
3217
3218
3219
3220
3221
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها