جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یاری
(حامص.) کمک، مدد.
معین
ی
یارگی
(رَ) (اِ.)۱- یارایی، توانایی.۲- مجال، فرصت.
معین
ی
یارک
(رَ) (اِ.)۱- یار کوچک.۲- بچه دان، رحم.
معین
ی
یارو
(اِ.) (عا.)۱- فلان، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناختهاست و به ...
معین
ی
یاره گیر
(~.) (اِفا.)۱- باج و خراج گیر.۲- جمع کنندة محصول.
معین
ی
یاره
(ر) (اِ.)۱- دستبند.۲- طوق.۳- توان، نیرو، جرأت.
معین
ی
یارمند
(مَ) (ص مر.) یاری دهنده، یار، دوست.
معین
ی
یارغو
(اِ.) دعوا، منازعه.
معین
ی
یارستن
(ر تَ) (مص ل.) توانستن، توانایی داشتن، از عهده برآمدن.
معین
ی
یاردانقلی
(قُ) (اِ.) (عا.) آدم ناشناس، کسی که هویت او مجهول باشد.
«
‹
3220
3221
3222
3223
3224
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها