جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یقین کردن
(یَ. کَ دَ) (مص م.) باور کردن.
معین
ی
یقین
(یَ) (ص.) بدون شک، بی گمان.
معین
ی
یقه چرکین
(~. چِ) (ص مر.) (عا.) تنگدست، بیچاره.
معین
ی
یقه سفید
(~. س) (ص مر.)۱- (عا.) کارمند دفتری یا دارای شغلی که مستلزم آلودگی دس...
معین
ی
یقه
(یَ قِ) (اِ.) نک یخه.
معین
ی
یقنعلی بقال
(یَ نَ. بَ قُ) (اِ.) کنایه از آدم فقیر و بی اهمیت و کسی است که سرش به ...
معین
ی
یقظه
(یَ ظِ) (اِمص.) بیداری، هوشیاری.
معین
ی
یقظان
(یَ) (ص.) بیدار، هوشیار.
معین
ی
یقطین
(یَ) (اِ.) هر بوته که بر زمین پهن شود چون خربزه، کدو، خیار و جز آن.
معین
ی
یفاع
(یَ) (اِ.) زمین بلند، پشته.
«
‹
3223
3224
3225
3226
3227
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها