جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یطاق
(یَ) (اِ.) خوابگاه.
معین
ی
یشک
(یَ) (اِ.) دندان، دندان پیشین.
معین
ی
یشپ
(یَ) (اِ.) نک یشم.
معین
ی
یشمی
(یَ) (ص.) رنگ سبز تند، به رنگ یشم.
معین
ی
یشم
(یَ) (اِ.) یشپ ؛ از سنگهای معدنی گران بها به رنگهای سبز تیره و کبود....
معین
ی
یشته کردن
(یَ تِ. کَ دَ) (مص ل.) دعا خواندن، نماز کردن.
معین
ی
یشتن
(یَ تَ) (مص ل.)۱- ستایش کردن، نیایش کردن.۲- دعا خواندن هنگام غذا خوردن...
معین
ی
یشت
(یَ شْ) (اِ.)۱- پرستش، ستایش.۲- بخشی از اوستا در ستایش آفریدگار و امش...
معین
ی
یسیر
(یَ) (ص.)۱- کم، اندک.۲- سهل، آسان.۳- قمارباز.
معین
ی
یسنا
(یَ) (اِ.)۱- پرستش، ستایش.۲- یکی از بخشهای اوستا که در هنگام مراسم م...
«
‹
3225
3226
3227
3228
3229
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها