جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یسر
(~.) (اِ.)۱- درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ...
معین
ی
یساول
(یَ وُ) (اِ.) جلودار، پیش قراول.
معین
ی
یساق
(یَ) (اِ.)۱- سیاست.۲- فسق (سنگلاخ).۳- ترتیب و ساختگی.
معین
ی
یسار
(یَ) (اِ.)۱- طرف چپ.۲- چهرهای که د یدن آن نحوست و شومی میآورد.
معین
ی
یزک
(یَ زَ) (اِ.) پیش قراول، جلودار.
معین
ی
یزنه
(یَ نِ) (اِ.) آیزنه ؛ شوهر خواهر.
معین
ی
یزدان
(یَ) (اِ.) خدا، خداوند.
معین
ی
یزدادی
(یَ) (اِمر.)۱- قلیه و قیمه را گویند که بعد از پخته شدن تخم مرغ بر بالا...
معین
ی
یرنداق
(یَ رَ) (اِ.)۱- روده.۲- تسمه و دوال نرم و سفید.
معین
ی
یرمغان
(یَ مَ) (اِ.) ارمغان، تحفه.
«
‹
3226
3227
3228
3229
3230
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها