جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یاوه گو
(~.) (ص فا.) بی هوده گو، آن که سخنان بی معنی گوید.
معین
ی
یاوه گشتن
(~. گَ تَ) (مص ل.) گُم شدن.
معین
ی
یاوه کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) گم کردن، هدر دادن.
معین
ی
یاوه
(و) (ص.)۱- بیهوده، بی معنی.۲- بی - سرپرست، سرِخود.
معین
ی
یاوند
(وَ) (اِ.) پادشاه. ج. یاوندان.
معین
ی
یک طرفه
(~. طَ رَ ف) (ص مر.)۱- از یک جهت، که فقط رعایت یک طرف شده باشد بدون ...
معین
ی
یک سره
(~. سَ ر) (ق مر.)۱- سراسر، از ابتدا تا انتها.۲- به کلی، تماماً.
معین
ی
یک سر
(~. سَ) (ص مر. ق مر.)۱- تمام، همگی.۲- سراسر.۳- فوری.۴- مستقیم.
معین
ی
یک سان
(~.) (ص مر. ق مر.)۱- همانند.۲- برابر.۳- مساوی.۴- یک نواخت.
معین
ی
یک زخم
(~. زَ) (ص مر.) لقب سام نریمان که اژدهایی را با یک ضربه کشت.
«
‹
3231
3232
3233
3234
3235
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها