جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آشاب
(اِ.) نک آشام.
الف
معین
آشتی
(اِ.)۱- رفع دلخوری و کدورت.۲- تمام کردن جنگ.۳ - آرامش.
الف
معین
آش پشت پا
(ش ِ پُ تِ) (اِمر.) آشی که پس از رفتن عزیزی به مسافرت درست میکنند و ب...
الف
معین
آسیمه سر
(~. سَ) (ص مر.) نک آسیمه.
الف
معین
آشور
(اِ.) گوشهای است در دستگاه راست ماهور و دستگاه راست پنجگاه.
الف
معین
آشناگر
(~. گَ) (ص فا.) شناگر، آب باز.
الف
معین
آشوردن
(دَ) (مص م.)۱- زیر و زبر کردن، برهم زدن.۲- آمیختن.۳- خمیر کردن.
الف
معین
آشناوری
(~. وَ)(ص مر.)کسی که همنشینی با او دلپذیر باشد.
الف
معین
آشوریده
(دِ) (ص مف.) شورانیده، درهم کرده.
الف
معین
آشوغ
(ص.) ناشناخته، گمنام.
«
‹
54
55
56
57
58
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها