جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آلغ
(لُ) (اِ.) نک آله.
الف
معین
آلنگ
(لَ) (اِ.)۱- خندق.۲- دیواری که بر گِرد سپاه برای محافظت درست کنند. مور...
الف
معین
آلپر
(پَ)(ص.)(عا.) نک الپر. زرنگ، شیطان، متقلب.
الف
معین
آلهه
(لِ هِ) (اِ.) جِ اِله ؛ خدایان، معبودان.
الف
معین
آلما
آلمانی
الف
معین
آماده
(دِ) (ص.) حاضر، مهیّا.
الف
معین
آماجگاه
(اِمر.) ۱- نشانه گاه. ۲- میدانی که نشانه را درآن قرار دهند برای تمرین...
الف
معین
آلیز
(اِ.)۱- جفتک، جفته، لگد.۲- جَست و خیز.۳- رم، رمیدن.
الف
معین
آمارگر
(گَ) (ص.) آن که مأمور انجام دادن امور آمار است، مأمور احصائیه.
الف
معین
آماج
(اِ.)۱- تلی از خاک که نشانه تیر را بر روی آن قرار دهند.۲- نشان، نشانه،...
«
‹
72
73
74
75
76
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها