جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آماجگاه
(اِمر.) ۱- نشانه گاه. ۲- میدانی که نشانه را درآن قرار دهند برای تمرین...
الف
معین
آماس
(اِ.) = آماز: ورم، برآمدگی، آماده و آماز نیز گویند.
الف
معین
آلی
(ص نسب.)۱ - سرخی.۲ - سرخی نیم رنگ.
الف
معین
آلیز
(اِ.)۱- جفتک، جفته، لگد.۲- جَست و خیز.۳- رم، رمیدن.
الف
معین
آماتور
(تُ) (ص. اِ.) کسی که کاری را صرفاً از روی علاقه و میل و نه برای کسب د...
الف
معین
آمارگر
(گَ) (ص.) آن که مأمور انجام دادن امور آمار است، مأمور احصائیه.
الف
معین
آلیاژ
(اِ.) جسمی که از ترکیب دو یا چند فلز به وسیلة ذوب کردن، به دست میآید...
الف
معین
آمار
(اِ.)۱ - حساب، شمار.۲- واژهای است فارسی، برابر استاتیستیک یا احصائیه...
الف
معین
آماده
(دِ) (ص.) حاضر، مهیّا.
الف
معین
آلیداد
(اِ.) خط کشی مدرج، دارای آلتی برای رویت و آن برای اندازه گیری زوایا ب...
«
‹
73
74
75
76
77
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها