جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آمخته
(مُ تِ) (ص مف.) نک آموخته.
الف
معین
آماریلیس
(اِ.) گیاه پیازداری از تیرة نرگسیها جزو تک لپهایهای رنگین جام و رن...
الف
معین
آماده
(دِ) (ص.) حاضر، مهیّا.
الف
معین
آماهانیدن
(دَ) (مص م.) نک آماسانیدن.
الف
معین
آماهیدن
(دَ) (مص ل.) نک آماسانیدن.
الف
معین
آلیز
(اِ.)۱- جفتک، جفته، لگد.۲- جَست و خیز.۳- رم، رمیدن.
الف
معین
آلگونه
(نِ) (اِمر.) سُرخاب، گلگونه، مادة سرخ رنگی که زنان به گونة خود مالند. ...
الف
معین
آماسیدن
(دَ) (مص ل.) باد کردن، ورم کردن.
الف
معین
آلیزیدن
(دَ) (مص ل.) جفتک زدن، لگد انداختن. آلیزدن هم گویند.
الف
معین
آمبولانس
(اِ.) اتومبیل مخصوص جهت حمل بیماران و مجروحان به بیمارستان و یا مردگ...
«
‹
74
75
76
77
78
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها