جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب طرب
(بِ طَ رَ) (اِمر.) شراب انگوری، آب عشرت.
الف
معین
آبال
(اِ.) جِ ابل ؛ شتران.
الف
معین
آب کور
(ص مر.)۱ - خسیس.۲- حق ناشناس.
الف
معین
آبافت
(اِمر.)۱- نوعی جامه گران بها.۲- پارچهای محکم و خشن.
الف
معین
آب کشیدن
(کَ یا کِ دَ) (مص ل.)۱- کشیدن آب از چاه.۲- شستن جامه در آب تا کف ناشی ...
الف
معین
آبار
(اِ.) جِ بئر؛ چاهها.
الف
معین
آب کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- ذوب کردن.۲- (عا.) به حیله جنس نامرغوب را فروختن.
الف
معین
آبادی
(حامص. اِ.)۱- عمران، آبادانی.۲- جای آباد.۳- ده، قریه.
الف
معین
آب کار
(بِ) (اِمر.)۱- آبرو، اعتبار.۲- نطفه، منی.
الف
معین
آبادانی
(حامص. اِ.)۱- عمران، آبادی.۲- منسوب به شهر «آبادان».۳- آبادی، قریه.۴-...
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها