جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آکله
(کِ لِ) (اِفا.)۱- مؤنث آکل، خورنده.۲- خوره، جذام.۳- کنایه از: زن زشت ...
الف
معین
آگاه
(ص.)۱- مطلع، باخبر.۲- واقف، عارف، هوشیار، بیدار.
الف
معین
آکل
(کِ) (اِفا.) خورنده.
الف
معین
آککرا
(کِ) (اِ.) اکرکراهه، گیاهی است مانند بابونه با برگهای ریز و شاخههای ...
الف
معین
آکستن
(کُ تَ) (مص م.)۱- آویختن.۲- بستن، محکم کردن.
الف
معین
آکپ
(کُ) (اِ.) گرداگرد درون دهان ؛ لپ.
الف
معین
آکروباسی
(رُ) (اِ.) بندبازی.
الف
معین
آکومولاتور
(کُ مُ تُ) (اِ.) دستگاه الکتریکی که میتوان مقداری برق در آن ذخیره کر...
الف
معین
آکروبات
(رُ) (اِ.) بندباز، ورزشکاری که کارهایی مانند بندبازی، ژیمناستیک و... ...
الف
معین
آکولاد
(کُ) (اِ.) نمادی به شکل } {که هر گاه در طرفین یک عبارت ریاضی که معمو...
«
‹
101
102
103
104
105
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها