جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب کشیدن
(کَ یا کِ دَ) (مص ل.)۱- کشیدن آب از چاه.۲- شستن جامه در آب تا کف ناشی ...
الف
معین
آبار
(اِ.) جِ بئر؛ چاهها.
الف
معین
آب کردن
(کَ دَ) (مص م.)۱- ذوب کردن.۲- (عا.) به حیله جنس نامرغوب را فروختن.
الف
معین
آبادی
(حامص. اِ.)۱- عمران، آبادانی.۲- جای آباد.۳- ده، قریه.
الف
معین
آب کار
(بِ) (اِمر.)۱- آبرو، اعتبار.۲- نطفه، منی.
الف
معین
آبادانی
(حامص. اِ.)۱- عمران، آبادی.۲- منسوب به شهر «آبادان».۳- آبادی، قریه.۴-...
الف
معین
آب ژاول
(بِ وِ) (اِ.) محلول هیپوکلریت سدیم در آب که برای رنگ بری و گندزدایی ب...
الف
معین
آبخواره
(خا ر ِ) (ص فا. اِمر.)۱- هر ظرفی که بتوان در آن آب یا شراب خورد.۲- آشا...
الف
معین
آبخو
(اِمر.) جزیره.
الف
معین
آبخست
(خَ یا خُ)۱- (اِمر.) جزیره.۲- میوهای که بخشی از آن فاسد شده ب اشد.۳- ...
«
‹
10
11
12
13
14
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها