جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبکامه
(مِ) (اِمر.)۱- خورشی مخلوط از شیر و ماست.۲- آش.
الف
معین
آبکار
(ص مر.)۱ - سقا.۲- شرابخوار.۳ - ساقی.۴- باده فروش.۵- نگین ساز.۶- آبیاری...
الف
معین
آبک
(بَ) (اِمر.) سیماب، جیوه.
الف
معین
آبژ
(بِ) (اِ.) شرارة آتش.
الف
معین
آبچین
(اِمر.)۱- حوله. ۲- پارچهای که مرده را پس از غسل با آن خشک میکنند.۳- ...
الف
معین
آبونه
(نِ) (ص.)۱- مشترک روزنامه یا مجله و مانند آن.۲- شخص حقیقی یا حقوقی که...
الف
معین
آبونمان
(بُ نِ) (اِ.)وجه اشتراک روزنامه، مجله، برق، تلفن و غیره، حق اشتراک (ف...
الف
معین
آبوند
(وَ) (اِمر.) ظرف آب، آوند.
الف
معین
آبگردان
(گَ)(اِمر.) ظرفی دسته دار مانند ملاقه، اما بزرگتر از آن، که به وسیله آ...
الف
معین
آبو
(اِ. ص.) برادر مادر، دایی.
«
‹
17
18
19
20
21
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها