جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب خوردن
(خُ دَ)(مص ل.)۱ - آب نوشیدن، آشامیدن آب.۲- (کن.) سرچشمه گرفتن، ناشی شد...
الف
معین
آب بند
(بَ) (ص. اِمر.)۱- سَّد.۲- کسی که ماست و پنیر و مانند آن را درست میکند...
الف
معین
آب خنک خوردن
(~ خُ نَ. خُ دَ) (مص ل.) کنایه از: به زندان افتادن.
الف
معین
آب بقا
(بِ بَ) (اِمر.) آب حیات.
الف
معین
آب خضر
(بِ خِ) (اِمر.) ۱- آب حیات بخش.۲- معرفت حقیقی که خاصة انبیاء و اولیاس...
الف
معین
آب بسته
(بِ بَ تِ) (اِمر.)۱- شیشه، آبگینه، بلور.۲- ژاله، شبنم.۳- تگرگ، یخ.
الف
معین
آب خشک
(بِ خُ) (اِمر.) شیشه، آبگینه، بلور.
الف
معین
آب برداشتن
(بَ تَ) (مص ل.) فرق داشتن هدف باطنی با اعمال ظاهری.
الف
معین
آب حیوان
(~ ِ حَ یا حِ)(اِمر.) نک آب حیات.
الف
معین
آب بازی
(حامص.)۱ - شناگری.۲- غواصی.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها