جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبه
(بِ) (اِ.) مایعی غلیظ که با جنین از شکم مادر خارج میشود.
الف
معین
آبگاه
(اِمر.)۱- تالاب، استخر.۲- پهلو، زیر دنده.۳- مثانه.
الف
معین
آبنوس
(اِ)درختی است با چوبِ بسیار سخت، سیاه رنگ و گران بها.
الف
معین
آبکی
(بَ) (ص نسب.)۱- مایع، روان.۲- کنایه از: بی دوام و نامطمئن.۳- پرآب.
الف
معین
آبلوج
(اِ.) قند سفید، نبات.
الف
معین
آبکوهه
(هِ) (اِمر.) موج.
الف
معین
آبله کوبی
(~.) (حامص.) تزریق مایة آبله.
الف
معین
آبکند
(کَ) (اِمر.)۱- آبگیر.۲- گودال.
الف
معین
آبله مرغان
(~. مُ) (اِمر.) مرضی است شایع میان انسان و طیور.
الف
معین
آبکشین
(کَ) (اِمر.) دست برنجن، دستبند.
«
‹
18
19
20
21
22
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها