جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یحموم
(یَ) ۱- (ص.) سیاه.۲- (اِ.) دود.۳- (اِخ.) نام اسب امام حسین و اسب هشام ...
معین
ی
یاوه
(و) (ص.)۱- بیهوده، بی معنی.۲- بی - سرپرست، سرِخود.
معین
ی
یله دادن
(~. دَ) (مص م.) لم دادن، تکیه دادن به چیزی به نحوی که بدن در حال استرا...
معین
ی
یقه
(یَ قِ) (اِ.) نک یخه.
معین
ی
یطاق
(یَ) (اِ.) خوابگاه.
معین
ی
یزدان
(یَ) (اِ.) خدا، خداوند.
معین
ی
یده
(یَ دِ) (اِ.) ایجاد برف و باران با سحر و جادو.
معین
ی
یحتمل
(یُ تَ مَ) (ق.) شاید، احتمال دارد.
معین
ی
یاوند
(وَ) (اِ.) پادشاه. ج. یاوندان.
معین
ی
یله
(یَ لَ یا لِ) (ص.)۱- رها، ول.۲- آزاد.۳- هرزه، بیهوده.۴- تنها، منفرد.۵-...
«
‹
3224
3225
3226
3227
3228
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها