جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یخچال
(~.) (اِمر.)۱- محل نگاهداری یخ.۲- وسیلهای که با نیروی برق کار میکند ...
معین
ی
یتاقی
(یَ) (ص.) پاسبان، نگهبان.
معین
ی
یللی تللی کردن
(~. تَ لَُ. کَ دَ) (مص ل.) ولگردی و هرزه گردی کردن، عمر را به بطالت گذ...
معین
ی
یفاع
(یَ) (اِ.) زمین بلند، پشته.
معین
ی
یشته کردن
(یَ تِ. کَ دَ) (مص ل.) دعا خواندن، نماز کردن.
معین
ی
یرقان
(یَ رَ) (اِ.) بیماری زردی، نوعی بیماری که در اثر اختلالات کبد به وجود...
معین
ی
یخه
(یَ خِ) (اِ.)۱- گریبان، یقه.۲- قسمتی از لباس که در دور گردن قرار میگی...
معین
ی
یتاق
(یَ) (اِ.) کشیک، نگهبانی.
معین
ی
یللی
(یَ لَ) (اِ.) (عا.)۱- وقت تلف کردن، عمر را به بطالت گذراندن.۲- بیکارگی...
معین
ی
یغور
(یُ) (عا.) بزرگ، درشت، بدشکل.
«
‹
3225
3226
3227
3228
3229
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها