جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یقه سفید
(~. س) (ص مر.)۱- (عا.) کارمند دفتری یا دارای شغلی که مستلزم آلودگی دس...
معین
ی
یعسوب
(یَ) (اِ.)۱- پادشاه زنبوران عسل.۲- رییس بزرگ.
معین
ی
یزنه
(یَ نِ) (اِ.) آیزنه ؛ شوهر خواهر.
معین
ی
یده چی
(~.) (ص مر.) جادوگری که ایجاد برف و باران با سحر و جادو را میداند.
معین
ی
یحموم
(یَ) ۱- (ص.) سیاه.۲- (اِ.) دود.۳- (اِخ.) نام اسب امام حسین و اسب هشام ...
معین
ی
یاوه
(و) (ص.)۱- بیهوده، بی معنی.۲- بی - سرپرست، سرِخود.
معین
ی
یله دادن
(~. دَ) (مص م.) لم دادن، تکیه دادن به چیزی به نحوی که بدن در حال استرا...
معین
ی
یقه
(یَ قِ) (اِ.) نک یخه.
معین
ی
یطاق
(یَ) (اِ.) خوابگاه.
معین
ی
یزدان
(یَ) (اِ.) خدا، خداوند.
«
‹
3226
3227
3228
3229
3230
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها