جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آذوقه
(قِ) (اِ.) نک آزوقه.
الف
معین
آذریون
(~.)۱- (ص مر.) آذرگون، آتش رنگ.۲- (اِمر.) نوعی شقایق که کنارش سرخ و می...
الف
معین
آذرین
(~.)(ص نسب.)۱ - آتشین.۲- سنگ -های آتشفشانی.
الف
معین
آذری
(~.)(ص نسب.)۱- اهل آذربایجان.۲- نام زبان قدیم سکنة آذربایجان.
الف
معین
آذرگون
(~.) (ص مر.) نک آذریون.
الف
معین
آذرگشنسپ
(~. گُ نَ) (اِمر.) یکی از سه آتشکدة بزرگ عهد ساسانی که در شیز آذربایجا...
الف
معین
آذرگشسپ
(~. گُ شَ) (اِمر.) نک آذرگشنسب.
الف
معین
آرامانیدن
(دَ) (مص م.)۱- آرام کردن.۲- مطمئن کردن.۳- سکونت دادن، اسکان.
الف
معین
آذرکده
(~. کَ دِ) (اِمر.) آتشکده.
الف
معین
آرام بخش
(بَ) (ص فا.) تسکین دهنده، مسکن.
«
‹
32
33
34
35
36
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها