جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آرتروز
(تْ رُ) (اِ.) هر گونه بیماری دردناک مفصلی به ویژه نوع التهابی آن که ب...
الف
معین
آراییدن
(دَ) (مص م.) آراستن.
الف
معین
آرایشگر
(یِ گَ) (ص فا.) آن که آرایش کند، سلمانی.
الف
معین
آرایشگاه
(یِ) (اِمر.) جای آرایش، مغازة سلمانی.
الف
معین
آرایش خورشید
(یِ ش ِ خُ) (اِمر.) هفدهمین لحن از الحان باربدی.
الف
معین
آرزم
(رَ) (اِ.) رزم، جنگ.
الف
معین
آرایش جهان
(یِ ش ِ جَ) (اِمر.) لحن هفدهم ازالحان باربد. لحن خورشید هم گفتهاند.
الف
معین
آردینه
(نِ) (ص نسب.)۱- منسوب به آرد، آنچه از آرد سازند.۲- آشی که از آرد پزند،...
الف
معین
آرایش
(ی ِ)(اِمص.)۱- زیب و زینت.۲- آماده شدن و صف کشیدن سپاه.۳- تصنع، ظاهر -...
الف
معین
آرده
(دِ) (اِ.) آرد کنجد سفید، ارده.
«
‹
34
35
36
37
38
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها