جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آشخانه
(نِ) (اِمر.) آشپزخانه، مطبخ.
الف
معین
آش خور
(ص مر.)۱- کنایه از: کسی که تازه به سربازی رفته.۲- تازه کار.
الف
معین
آشخال
(اِ.) نک آشغال.
الف
معین
آش ابو
دردا (ش ِ اَ. دَ)(اِمر.) آشی که به نیت شفای بیماری درست میکنند و به م...
الف
معین
آشتی کنان
(کُ) (ص فا. اِ.)۱- عمل آشتی کردن.۲- مجلسی که برای آشتی کردن و آشتی داد...
الف
معین
آش آلو شدن
(ش ِ یا شُ دَ) (مص ل.) کنف شدن، خجالت زده شدن.
الف
معین
آشتی
(اِ.)۱- رفع دلخوری و کدورت.۲- تمام کردن جنگ.۳ - آرامش.
الف
معین
آسیون
(وَ) (ص.) آسیمه، سرگشته.
الف
معین
آشتم
(تُ) (اِ.) آشتم، آستیم، چرک و ریم جراحت.
الف
معین
آسینه
(نِ) (اِمر.) تخم مرغ، خایه.
«
‹
53
54
55
56
57
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها