جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آفتاب زده
(زَ دِ) (ص مر.) آن که از گرمای آفتاب بیمار شده باشد.
الف
معین
آفتابی
(ص نسب.)۱- منسوب به آفتاب، شمسی.۲- در آفتاب پرورده.۳- در آفتاب خشک شده...
الف
معین
آفتابه لگن
(~. لَ گَ) (اِمر.) آفتابه و لگن برای شستن دست و دهان قبل و بعد از غذا....
الف
معین
آفتابه دزد
(~. دُ)(ص مر.) دزدی که چیزهای کم ارزش میدزدد.
الف
معین
آفتابه
(بِ) (اِمر.) ظرفی فلزی یا پلاستیکی با لولة بلند و باریک که سر آن گشاد ...
الف
معین
آفتاب گیر
(اِمر.)۱- سایبان، چتر.۲- جایی که هر روز آفتاب در آن بتابد، آفتاب رو.
الف
معین
آفتاب گز کردن
(گَ. کَ دَ) (مص ل.) کنایه از: بیکاری و ولگردی.
الف
معین
آقازاده
(دِ) (اِمر.) آقا، فرزند مردی بزرگ، فرزند سید، فرزند مجتهد.
الف
معین
آفریدگار
(فَ دِ)(ص فا.)۱- خالق، آفریننده.۲- خدا، الله.
الف
معین
آقا بالا سر
(سَ) (ص. اِ.)۱- رییس، سرپرست.۲- مجازاً آن که بی مورد در کار دیگران دخ...
«
‹
64
65
66
67
68
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها