جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آفگانه کردن
(~. کَ دَ)(مص ل.)سقط جنین کردن، بچه افکندن.
الف
معین
آل تمغا
(تَ) (اِمر.) مهر سرخ رنگی که پادشاهان مغول بر فرمانهای خود میزدند.
الف
معین
آفگانه
(نِ)(اِمر.)بچة نارسیده، جنین که پیش از موقع از شکم زن یا حیوان ماده سِ...
الف
معین
آل
(اِ.) نام موجودی موهوم که عوام معتقدند ب ه زن تازه زا آسیب میرساند، ب...
الف
معین
آفندیدن
(فَ دَ) (مص ل.)۱- دشمنی کردن.۲- جنگ کردن.
الف
معین
آقچه
(چِ) (اِ.)۱- زر یا سیم مسکوک.۲- پول طلا یا نقره.۳- واحدی برای آب که ت...
الف
معین
آفند
(فَ) (اِ.) خصومت، دشمنی، جنگ.
الف
معین
آقوش
(اِ.) درندگان، سباع.
الف
معین
آفل
(فِ) (اِفا.) فرو شونده، غروب کننده. ج. آفلین.
الف
معین
آقورایی
(اِ.) سوغات، تحفة سفر.
«
‹
65
66
67
68
69
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها