بایگانی‌های معین - صفحه ۶۹ از ۳۲۴۶

الف معین

(سَ) (ص. اِ.)۱- رییس، سرپرست.۲- مجازاً آن که بی مورد در کار دیگران دخ...

الف معین

(اِ.)۱- برادر بزرگتر، برادر مهتر.۲- امیر، ارباب، سرور، رییس.۳- عنوان...

الف معین

(سَ قَّ) (اِمر.) ریش سفید.

الف معین

(دَ) (مص م.) آلودن.

الف معین

(اِ.) جِ اِلی ؛ نیکی‌ها.

الف معین

(یِ) (اِمص.)۱- آلودگی.۲- ناپاکی.

الف معین

(ص.) سرخ، سرخ نیمرنگ.

الف معین

(سُ) (ص.)اصطلاحی برای موی خانم‌ها به سبک موی پسران و مردان.

الف معین

(لِ عَ) (اِمر.) خاندان پیغمبر اسلام. آل کسا و پنج تن آل عبا نیز نامید...

الف معین

(کُ لَ) (اِمر.) دو چوب بر هم نهادة متقاطع که دو کس بر دو سر چوب بالایی...

سایدبار