جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آمال
(اِ.) جِ امل ؛ امیدها، آرزوها.
الف
معین
آلیز
(اِ.)۱- جفتک، جفته، لگد.۲- جَست و خیز.۳- رم، رمیدن.
الف
معین
آماق
(اِ.) گوشه چشم.
الف
معین
آلیداد
(اِ.) خط کشی مدرج، دارای آلتی برای رویت و آن برای اندازه گیری زوایا ب...
الف
معین
آماسیدن
(دَ) (مص ل.) باد کردن، ورم کردن.
الف
معین
آلیاژ
(اِ.) جسمی که از ترکیب دو یا چند فلز به وسیلة ذوب کردن، به دست میآید...
الف
معین
آماسانیدن
(دَ)(مص م)ایجاد برآمدگی کردن، متورم کردن. آماهانیدن و آماهیدن هم گفته ...
الف
معین
آلی
(ص نسب.)۱ - سرخی.۲ - سرخی نیم رنگ.
الف
معین
آماس
(اِ.) = آماز: ورم، برآمدگی، آماده و آماز نیز گویند.
الف
معین
آلگونه
(نِ) (اِمر.) سُرخاب، گلگونه، مادة سرخ رنگی که زنان به گونة خود مالند. ...
«
‹
74
75
76
77
78
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها