بایگانی‌های معین - صفحه ۸۶ از ۳۲۴۶

الف معین

(اِ.) مایعی است بی رنگ و با بوی نامطبوع که در هوا کدر می‌شود و درآب ک...

الف معین

(نُ) (ص.) نابهنجار، غیرعادی.

الف معین

(لُ) (ص. اِ.) کسی که طرف دار انگلستان است، انگلیس دوست.

الف معین

(ق.)۱- آن جا.۲- بدان سوی، بدان جهت.۳- آنچنان.

الف معین

(~.) (اِ.) آبله.

الف معین

(دُ سْ کُ) (اِمص.) معاینة مجراها و حفره‌های داخلی بدن با درون بین (آن...

الف معین

(یُ گِ) (اِمص.) تصویر - برداری از رگ‌ها با استفاده از اشعة ایکس همراه...

الف معین

(دُ پِ) (اِ.) قسمتی از بذر که مواد غذایی مورد نیاز جنین را تأمین کند،...

الف معین

(یُ کَ) (اِ.) لولة لاستیکی باریکی که در مسیر رگ قرار می‌دهند و مایعات...

الف معین

(اِ.) گلو درد چرکی که با تب همراه است.

سایدبار