جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آب شناس
(ش ِ) (اِفا.)۱- شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندا...
الف
معین
آبادی
(حامص. اِ.)۱- عمران، آبادانی.۲- جای آباد.۳- ده، قریه.
الف
معین
آب کار
(بِ) (اِمر.)۱- آبرو، اعتبار.۲- نطفه، منی.
الف
معین
آبادانی
(حامص. اِ.)۱- عمران، آبادی.۲- منسوب به شهر «آبادان».۳- آبادی، قریه.۴-...
الف
معین
آب ژاول
(بِ وِ) (اِ.) محلول هیپوکلریت سدیم در آب که برای رنگ بری و گندزدایی ب...
الف
معین
آبادان
(ص مر.)۱- معمور، دایر.۲- مزروع، کاشته.۳- پر، مشحون.۴- سالم، تندرست.۵...
الف
معین
آب چیلک
(لَ) (اِ.) پرندة مهاجری که جثة کوچک، سر گرد، منقار دراز و باریک و پاها...
الف
معین
آباد
(اِ.) جِ ابد؛ جاوید بودنها.
الف
معین
آب چلو
(چِ لُ) (اِمر.) آبی که برنج در آن جوشیده باشد، ابریس، آشام، آشاب.
الف
معین
آباجی
(اِمر.) خواهر، آبجی.
«
‹
8
9
10
11
12
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها