جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبدارو
(اِمر.)۱ - زفت رومی.۲- مومیایی.
الف
معین
آباژور
(اِمر.) حباب و سرپوشی برای چراغ و مانند آن که نور را به پایین افکند.
الف
معین
آبدارخانه
(نِ) (اِمر.)۱- اتاقی در اداره، یا هر جای دیگر که در آن چای یا قهوه درس...
الف
معین
آبانگاه
(اِمر.)۱- نام روز دهم از ماه فروردین. گویند اگر در این روز باران ببارد...
الف
معین
آبدار
(ص.)۱- آبدار باشی، ساقی.۲- گیاه و میوة پرآب.۳- تیز، برُنده.۴- فصیح و ر...
الف
معین
آبرفت
(رُ) (اِمر.)۱- سنگ کف رود که جریان آب آن را ساییده باشد.۲- موا د ته ن...
الف
معین
آبراهه
(هِ) (اِمر.)۱- راه آب، مجرای آب.۲- گذرگاه سیل.
الف
معین
آبدیده
(دِ) (ص مر.)۱- جلا یافته، جوهردار.۲- آزموده، باتجربه.۳- چیزی که آب آن ...
الف
معین
آبده
(بِ دَ یا دِ) (اِ.) جانور وحشی، دد؛ ج. اوابد.
الف
معین
آبدنگ
(دَ) (اِمر.) آسیاب آبی.
«
‹
12
13
14
15
16
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها