جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبدیده
(دِ) (ص مر.)۱- جلا یافته، جوهردار.۲- آزموده، باتجربه.۳- چیزی که آب آن ...
الف
معین
آبده
(بِ دَ یا دِ) (اِ.) جانور وحشی، دد؛ ج. اوابد.
الف
معین
آبدنگ
(دَ) (اِمر.) آسیاب آبی.
الف
معین
آبدندان
(دَ) (اِمر.) ۱- ساده لوح، ابله. ۲- حریفی که در قمار به راحتی مغلوب ...
الف
معین
آبسال
(اِمر.) بهار، آبسالان.
الف
معین
آبدستی
(دَ) (ص.) چابکی، مهارت.
الف
معین
آبزی
(اِفا.) جانوری که در آب زندگی میکند.
الف
معین
آبدستان
(دَ) (اِمر.) ابریق، آفتابه.
الف
معین
آبشخور
(بِ خُ) (اِمر.) = آبشخوار. آبشخورد:۱- جای خوردن یا برداشتن آب.۲- ظرف آ...
الف
معین
آبشتگاه
(~.) (اِمر.)۱- محل پنهان شدن.۲- مستراح.
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها