جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آذربو
(~.) (اِمر.) = آذربویه: گیاهی است جزو تیرة اسفناج و خودرو است و برگها...
الف
معین
آدمک
(دَ مَ) (اِمصغ.)۱- آدم کوچک.۲- مترسک.
الف
معین
آذربرزین
(~. بَ) (اِ.) نام یکی از سه آتشکدة بزرگ دورة ساسانی که در ریوند خراسان...
الف
معین
آدم کش
(دَ. کُ) (ص فا.)کشندة آدم، قاتل انسان.
الف
معین
آذربایجانی
(~.) (ص نسب.) منسوب به آذربایجان، از مردم آذربایجان.
الف
معین
آدم قحطی
(~. قَ) (اِ.) کنایه از: کمیابی آدمهای شایسته و کارآمد.
الف
معین
آذرافزا
(~. اَ) (اِفا.) آتش افروز، آذرافروز.
الف
معین
آدم فروشی
(~. فُ) (حامص.)۱- عمل آدم فروش اعم از سپردن و فروختن آدمها به دست دیگ...
الف
معین
آذرافروز
(~. اَ)۱- (ص فا.)افروزندة آتش، آتش آفروز.۲- (اِ.) ظرفی سفالین که برای ...
الف
معین
آذر
(ذَ) (اِ.)۱- آتش.۲- ماه نهم از سال شمسی.۳- روز نهم از هر ماه شمسی.۴- ...
«
‹
30
31
32
33
34
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها