جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یفاع
(یَ) (اِ.) زمین بلند، پشته.
معین
ی
یشته کردن
(یَ تِ. کَ دَ) (مص ل.) دعا خواندن، نماز کردن.
معین
ی
یرقان
(یَ رَ) (اِ.) بیماری زردی، نوعی بیماری که در اثر اختلالات کبد به وجود...
معین
ی
یخه
(یَ خِ) (اِ.)۱- گریبان، یقه.۲- قسمتی از لباس که در دور گردن قرار میگی...
معین
ی
یتاق
(یَ) (اِ.) کشیک، نگهبانی.
معین
ی
یک بند
(~. بَ) (ق مر.) پیوسته، پشت سر هم.
معین
ی
یوم القرار
(~. قَ) (اِمر.) روز قیامت، روز رستخیز.
معین
ی
یورش
(رِ) (اِ.) تاخت و تاز، هجوم.
معین
ی
ینابیع
(یَ بِ) (اِ.) جِ ینبوع ؛ چشمهها.
معین
ی
یک بخته
(~. بَ تِ)(ص.) زنی که در زندگی بیش از یک شوهر نکرده باشد.
«
‹
3231
3232
3233
3234
3235
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها