جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یوزک
(زَ) (اِمر.) توله سگ شکاری.
معین
ی
یو
یونانی
معین
ی
یک لاقبا
(~. قَ) (ص مر.) (عا.) بی چیز، تهی دست.
معین
ی
یک لخت
(~. لَ) (ص مر.)۱- یکپارچه، یکدست.۲- آن که همیشه بر یک وضع و حالت باشد ...
معین
ی
یک نورد
(~. نَ وَ) (ص مر.) به یک طریق، بر یک منوال.
معین
ی
یک نواخت
(~. نَ) (ق مر.)۱- یک سان.۲- یک آوا.
معین
ی
یک هشتم
(یِ یا یَ. هَ تُ) (عد. کسری) یک جزء از هشت، هشت یکم.
معین
ی
یک هزارم
(یِ یا یَ. هِ رُ) (عد. کسری) یک قسمت از هزار قسمت، هزار یک.
معین
ی
یک هوا
(یِ یا یَ. هَ)۱- (ص مر.) جایی که هوای آن تغییر نکند.۲- (ق مر.) (عا.) م...
معین
ی
یک هفتادم
(یِ یا یَ. هَ دُ) (عد. کسری) یک جز از هفتاد جز، هفتاد یک.
«
‹
3238
3239
3240
3241
3242
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها