جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یکدستی
(~. دَ) (اِمص.)۱- اتحاد، یگانگی.۲- هماهنگی، یک شکلی.
معین
ی
یکدست
(~. دَ) (ص.)۱- کسی که یک دست داشته باشد.۲- یک شکل، یک جور، یک نواخت.
معین
ی
یکدله
(~. دِ لِ) (ص مر.) موافق، بی ریا.
معین
ی
یکدش
(یَ دَ) (ص.)۱- دورگه، انسان یا حیوانی که از دو نژاد باشد.۲- حرامزاده.
معین
ی
یکدستی زدن
(~. دَ. زَ دَ) (مص م.) (عا.) غافلگیر کردن، گول زدن.
معین
ی
یکدک
(یَ دَ) (اِ.) آب یا هر مایع نیم گرم.
معین
ی
یکراست
(~.) (ق.) (عا.)۱- بی درنگ، بدون مقدمه.۲- مستقیم.
معین
ی
یکره
(~. رَ)۱- (ق.) یک بار، یک دفعه.۲- (ص.) بی ریا، صادق.
معین
ی
یکرنگ
(~. رَ) (ص.) صادق، بی ریا.
معین
ی
یکران
(~.) (اِ.) اسب اصیل و خوب.
«
‹
3241
3242
3243
3244
3245
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها