جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
الف
معین
آبستن
(بِ تَ) (ص.) = آبستان:۱- حامله، باردار.۲- پنهان، پوشیده. ؛~شب ~ است ...
الف
معین
آبغوره
(رِ) (اِمر.) آبی که از غورة انگور گیرند. ؛ ~گرفتن کنایه از: گریه کرد...
الف
معین
آبستره
(بِ تِ رِ) (ص.)۱- ویژگی شیوهای که در آن سعی میشود اشیا به صورت غیرو...
الف
معین
آبشی
(اِمر.) فاضلاب، چاهک.
الف
معین
آبست
(~.) (اِ.) بخش درونی پوست مُرکبات.
الف
معین
آبشنگ
(شَ) (اِمر.) نک آبزن.
الف
معین
آبسالان
(اِمر.) بهاران، فصل کار.
الف
معین
آبشن
(شَ) (اِ.) نک آویشن.
الف
معین
آبشش
(شُ) (اِمر.) دستگاه تنفسی جانوران آبزی.
الف
معین
آبونه
(نِ) (ص.)۱- مشترک روزنامه یا مجله و مانند آن.۲- شخص حقیقی یا حقوقی که...
«
‹
16
17
18
19
20
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها