جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یارمند
(مَ) (ص مر.) یاری دهنده، یار، دوست.
معین
ی
یامان
(اِ.) (عا.) نوعی باد است که اگر بیاید یا کسی بدان مبتلا گردد مایة مرگ...
معین
ی
یافتن
(تَ) (مص م.)۱- پیدا کردن، حاصل کردن.۲- به دست آوردن.۳- شناختن.۴- دیدن...
معین
ی
یازده
(دَ) (اِ.) عدد اصلی بین ده و دوازده، ۱۱.
معین
ی
یارغو
(اِ.) دعوا، منازعه.
معین
ی
یام
(اِ.)۱ - اسب قاصد، پیک.۲- جایی که اسب پیک را با اسب تازه نفس عوض میک...
معین
ی
یاغی گری
(گَ) (حامص.)۱- دشمنی، عداوت.۲- سرکشی.
معین
ی
یازدن
(ز دَ) (مص م.) نک. یازیدن.
معین
ی
یارستن
(ر تَ) (مص ل.) توانستن، توانایی داشتن، از عهده برآمدن.
معین
ی
یقیناً
(~. نَ نْ) (ق.)قطعاً، مسلماً، مطمئناً، از روی یقین.
«
‹
3214
3215
3216
3217
3218
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها