جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یرغو
(یَ) (اِ.)۱- عوارضی که برای رسیدگی به جرایم گرفته میشد (ایلخانان).۲-...
معین
ی
یخنی
(یَ) (اِ.)۱- آبگوشت ساده.۲- پخته.
معین
ی
یبوست
(یُ سَ) ۱- (اِمص.) خشکی، عدم رطوبت.۲- در فارسی: خشکی مزاج و کار نکرد...
معین
ی
یلدا
(یَ) (اِ.) این واژه سُریانی و به معنای تولد و زایش است. یعنی تولد مهر ...
معین
ی
یغمایی
(یَ) ۱- (ص نسب.) منسوب به یغما.۲- خوبرو، زیبا.
معین
ی
یشت
(یَ شْ) (اِ.)۱- پرستش، ستایش.۲- بخشی از اوستا در ستایش آفریدگار و امش...
معین
ی
یراق کوبی
(~.) (حامص.) کوبیدن و نصب کردن یراق در و پنجره از قبیل قفل و لولا و د...
معین
ی
یخلا بودن
(یُ. دَ) (ص.) (عا.) بی خیال، بی قید.
معین
ی
یبس
(یُ) ۱- (اِمص.) خشکی.۲- (ص.) (عا.) بدخلق، بدمعاشرت.
معین
ی
یلب
(یَ لَ) (اِ.) جوشن چرمین.
«
‹
3217
3218
3219
3220
3221
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها