جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یک کاسه
(~. س)(ق مر.)(عا.)یک جا، کلی.
معین
ی
یک کاره
(~. رِ) (ص مر.) (ق مر.)(عا.)بی - جهت، بیهوده، کار بی معنی.
معین
ی
یک کلمه
(~. کَ لِ مِ) (ق مر.) متحد، یک سخن، یک زبان، متحدالقول.
معین
ی
یک گره
(~. گِ رِ) (ص مر.) هم پیمان، متحد.
معین
ی
یکایک
(~. ~.) (ق.) یک یک، یکی پس از دیگری.
معین
ی
یکان
(~.)۱- (ق.) یک یک.۲- (ص.) یگانه، تک، منفرد.
معین
ی
یکبار
(~.) (ق.)۱- یک دفعه، مقابل دو بار.۲- بی خبر، غفلتاً.
معین
ی
یکبار مصرف
(~. مَ رَ) (اِمر.) ویژة مصرف کردن برای یک نوبت.
معین
ی
یکباره
(~. رِ) (ق.)۱- یک دفعه، یکبار.۲- ناگهان.۳- به کلی، تمامی، همه.
معین
ی
یکبارگی
(~. رِ) (حامص.)۱- ناگهانی.۲- همگی، همه.
«
‹
3233
3234
3235
3236
3237
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها