جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یکراست
(~.) (ق.) (عا.)۱- بی درنگ، بدون مقدمه.۲- مستقیم.
معین
ی
یکدک
(یَ دَ) (اِ.) آب یا هر مایع نیم گرم.
معین
ی
یکره
(~. رَ)۱- (ق.) یک بار، یک دفعه.۲- (ص.) بی ریا، صادق.
معین
ی
یکرنگ
(~. رَ) (ص.) صادق، بی ریا.
معین
ی
یکران
(~.) (اِ.) اسب اصیل و خوب.
معین
ی
یکسو شدن
(~. شُ دَ) (مص.) کنار رفتن، برکنار شدن.
معین
ی
یکریز
(~.) (ق.)(عا.)پشت سر هم، پی درپی.
معین
ی
یکسوار
(~. س َ) (ص.) یکه سوار؛ تک سوار، یکه تاز.
معین
ی
یکسو کردن
(~. کَ دَ) (مص م.) جدا کردن.
معین
ی
یکسون
(~.) (ص.) برابر، مساوی.
«
‹
3235
3236
3237
3238
3239
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها