جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
معین
ی
یکشنبه
(~. شَ بِ) (اِمر.) روز دوم از ایام هفته.
معین
ی
یکه
(یَ یا یِ کِّ) (ص.) تنها، یگانه، بی مانند.
معین
ی
یکه تاز
(~.) (ص فا.) بی نظیر، بی مانند، سوارِ بی همتا.
معین
ی
یکه بزن
(~. بِ زَ) (ص مر.) (عا.) کسی که در دعوا کردن و زد و خورد نظیر ندارد.
معین
ی
یکه خوردن
(~. خُ دَ) (مص ل.) (عا.) جا خوردن، متحیر و متعجب شدن.
معین
ی
یکه سوار
(یَ یا یِ کِّ. سَ) (ص مر.) سوار یگانه، بی همتا در دلیری.
معین
ی
یکه شناس
(یِ یا یِ کِّ. ش) (ص مر.) (عا.) آدم وفادار، کسی که وقتی چشمش تو روی کس...
معین
ی
یکهو
(یَ هُ) (ق مر.) (عا.) ناگهان، غیر - منتظره.
معین
ی
یکپارچه
(~. چِ) (ص.) درست، تمام، کامل.
معین
ی
یکی
(یِ یا یَ) (اِ.)۱- یک عدد.۲- یک نفر، کسی.۳- یگانه، متحد. ؛ ~ به نعل و...
«
‹
3236
3237
3238
3239
3240
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها