جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بیل مز
(مَ) (اِ.) ابله، زبان نفهم.
ب
معین
بیضوی
(بِ یا بَ ضَ) (ص نسب.) منسوب به بیضه.۱- به شکل تخم مرغ.۲- یکی از اشکا...
ب
معین
بیل
(اِ.) ابزاری دارای دسته بلند و صفحهای پهن و قاشق مانند که برای جا به ...
ب
معین
بیضه آوردن
(~. وَ دَ) (مص ل.) بچه از تخم درآوردن.
ب
معین
بیفتک
(تِ) (اِ.) قطعهای نازک از گوشت گاو که آن را سرخ کنند.
ب
معین
بیضه
(بَ یا بِ ض ِ یا ضَ) (اِ.)۱- تخم مرغ.۲- خایه، خصیه.۳- کلاهخود. ؛ ~در ...
ب
معین
بیوسیدن
(بَ دَ) (مص م.)۱- انتظار داشتن.۲- چشم داشتن.۳- طمع داشتن.
ب
معین
بین الملل
(بِ نُ لْ مِ لَ) (ق مر. ص مر.) میان ملت ملتهای مختلف.
ب
معین
بیوسنده
(بَ سَ دِ) (ص فا.)۱- چشم به راه.۲- متوقع، طمعکار.
ب
معین
بین
(بَ یا بِ) (مص.) جدایی.
«
‹
170
171
172
173
174
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها