جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بینه
(بَ یِّ نِ) (اِ.) دلیل آشکار، برهان واضح. ج. بینات.
ب
معین
بیلان
(اِ.) صورت ریز دارایی و بدهی شرکتها و مؤسسات که معمولاً در آخر سال م...
ب
معین
بینایی
(حامص.)۱- بینندگی، بصیرت.۲- قوة باصره.
ب
معین
بیوه
(وِ) (ص. اِ.) زن بی شوهر، مرد بی زن.
ب
معین
بینات
(بَ یِّ) (اِ.) جِ. بینه ؛ دلیلهای آشکار، براهین واضح.
ب
معین
بیولوژی
(اِ.) زیست شناسی.
ب
معین
بینابین
(بَ یا بِ بِ) (ق مر.) میانه، حد وسط، بین بین.
ب
معین
بیوشیمی
(اِ.) بخشی است از علم شیمی که به مطالعة پدیدههای حیاتی میپردازد.
ب
معین
بینا
(ص فا.)۱- بیننده، بصیر.۲- آگاه، هوشیار.
ب
معین
بیوسیدن
(بَ دَ) (مص م.)۱- انتظار داشتن.۲- چشم داشتن.۳- طمع داشتن.
«
‹
171
172
173
174
175
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها