جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
بابک
(بَ) (اِ.) پدر.
ب
معین
باب دندان
(بِ دَ) (ص مر.) چیزی که با ذوق و سلیقه جور دربیاید.
ب
معین
با خود
(خُ) (ص.) با خویشتن، هوشیار.
ب
معین
بابونه
(نِ) (اِ.) گیاهی خوشبو و پُر برگ با شاخههای سبز و باریک و برگهای ریز...
ب
معین
باب الحوائج
(بُ لْ حَ ئِ) (ص مر.)۱- آستانة رفع حاجتها.۲- لقب حضرت موسی ابن جعفر ...
ب
معین
با آب و رنگ
(~ُ رَ) (ص مر.)۱- گلگون.۲- زیبا و قشنگ.
ب
معین
بابلی
(بِ) (ص نسب)۱- منسوب به بابِل.۲- کنایه از: جادوگر.
ب
معین
باب
( اِ.) = بابا. بابو: پدر.
ب
معین
بابل
(بِ) (اِ.) مغرب.
ب
معین
باایمان
(ص مر.) مؤمن، باعقیده. مق بی ایمان.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها