جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ب
معین
باباغوری
(اِمر.) (عا.)۱- نوعی کوری که چشم ورم کرده، بزرگ تر از حد معمول میشود....
ب
معین
باادب
(اَ دَ) (ص مر.) دارای ادب، مؤدب. مق بی ادب.
ب
معین
باباشمل
(شَ مَ) (ص. اِ.)۱- کنایه از: شخص درشت اندام و دارای رفتار خشن و بی ادب...
ب
معین
باابهت
(اُ بُ هَّ) (ص مر.) باشکوه، باجلال.
ب
معین
بابابزرگ
(بُ زُ) (اِمر.) پدربزرگ، نیا.
ب
معین
بائت
(ئِ) (ص.) آن چه شبی بر آن گذشته باشد (از گوشت و نان و غیره)، شب مانده...
ب
معین
باباآدم
(دَ) (اِمر.) گیاه علفی پایا از تیرة مرکبان با برگهای پهن.
ب
معین
باآبرو
(ص مر.) صاحب آبرو، آبرودار، باارزش، بااعتبار.
ب
معین
بابا
( اِ.)۱- پدر.۲- پدربزرگ.۳- عنوانی برای عارفان و حکیمان: باباافضل، بابا...
ب
معین
با پرستیژ
(پِ رِ) (ص مر.) باآبرو، بااعتبار، دارای شخصیت.
‹
1
2
3
4
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها