جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تارو
(اِ.) کنه که بر گاو و دیگر جانوران چسبد.
ت
معین
تاراج
(اِ.)۱- غارت، چپاول.۲- یغما کردن.
ت
معین
تاره
(~.) (اِ.) دفعه، مرتبه، مره. ج. تارات.
ت
معین
تارات
(اِ.) جِ تارة ؛ دفعات، بارها.
ت
معین
تارمیغ
(اِمر.) بخاری که در زمستان بر روی هوا پدید آید و مانند دودی شود و اطرا...
ت
معین
تارا
(اِ.) ستاره.
ت
معین
تاسوعا
(اِ.) روز نهم ماه محرم.
ت
معین
تازه خط
(~. خَ) (ص مر.) پسری که تازه پشت لبش مو روییده.
ت
معین
تاریک دل
(دِ) (ص مر.) سیاه دل، بدذات.
ت
معین
تاسه
(~.) (اِمص.) نفس زدن پیاپی انسان و حیوان از کثرت گرما یا تلاش.
«
‹
14
15
16
17
18
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها