جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تمایم
(تَ یِ) (اِ.) جِ تمیمه.
ت
معین
تمدن
(تَ مَ دُّ) ۱- (مص ل.) شهرنشین شدن.۲- (اِ.) همکاری مردم یک جامعه برای ...
ت
معین
تمایل
(تَ یُ) (مص ل.)۱- اظهار میل و رغبت کردن.۲- به سوی چیزی کج شدن.۳- (اِم...
ت
معین
تمدد
(تَ مَ دُّ) (مص ل.) دراز شدن، کشیده شدن.
ت
معین
تمایز
(تَ یُ) (مص ل.)۱- با هم فرق داشتن.۲- جدا شدن.
ت
معین
تمحیص
(تَ) (مص م.)۱- آزمودن.۲- پاکیزه کردن.۳- کاستن.۴- گوشت را از چربی و پ...
ت
معین
تمامی
(~.) (ص نسب.)۱- تمام، همه.۲- پایان.
ت
معین
تمحل
(تَ مَ حُّ) (مص ل.)۱- حیله کردن.۲- کسی را به تکلف انداختن.
ت
معین
تمامت
(تَ مَ) (مص ل.)۱- تمام کردن، کامل کردن.۲- همه.
ت
معین
تمسح
(تَ مَ سُّ) (مص م.)۱- دست مالیدن به چیزی، مسح کردن.۲- روغن مالی کردن ...
«
‹
163
164
165
166
167
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها