جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تملیح
(تَ) (مص م.)۱- نمک ریختن.۲- سخن ملیح گفتن.
ت
معین
تمول
(تَ مَ وُّ) (مص ل.) توانگر شدن، ثروتمند شدن.
ت
معین
تملیت
(تَ) (اِ.) یک لنگة بار، بار کمی که بر بالای استر یا الاغ بگذارند و بر ...
ت
معین
تن تن
(تَ تَ) (اِمر.)۱- وزن اجزای آواز موسیقی.۲- از ارکان تقطیع.۳- نغمه، سرو...
ت
معین
تموز
(تَ) (اِ.)۱- گرمای سخت، زمان بودن خورشید در برج سرطان.۲- نام ماه اول ...
ت
معین
تملک
(تَ مَ لُّ) (مص ل.) دارا شدن، مالک شدن.
ت
معین
تن بها
(تَ. بَ) (اِمر.) پولی که کسی برای آزاد شدن کسی دیگر از زندان در صندوق ...
ت
معین
تموج
(تَ مَ وُّ) (مص ل.) موج زدن.
ت
معین
تملق
(تَ مَ لُّ) (مص ل.) چاپلوسی کردن، چرب زبانی کردن.
ت
معین
تن آسانی
(تَ) (حامص.)۱- آسودگی، رفاه.۲- تندرستی.۳- خوشگذرانی، تن پروری.
«
‹
167
168
169
170
171
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها