جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها
منو
ت
معین
تناکح
(تَ کُ) (مص ل.) زن خواستن.
ت
معین
تناشد
(تَ شُ) (مص ل.) بر هم خواندن، با هم سرودن.
ت
معین
تناوم
(تَ وُ) (مص م.) خود را به خواب زدن.
ت
معین
تناسل
(تَ سُ) (مص ل.) فرزند زادن، تولید نسل.
ت
معین
تناول
(تَ وُ) (مص ل.)۱ - گرفتن، برداشتن.۲- غذا خوردن.
ت
معین
تناسق
(تَ سُ) (مص ل.) نظم و ترتیب یافتن.
ت
معین
تناور
(تَ وَ)(ص مر.)۱- تنومند، فربه.۲- قوی جثه.
ت
معین
تناسخ
(تَ سُ) (مص م.)۱- یکدیگر را باطل ساختن.۲- انتقال روح شخص مرده به بدن ...
ت
معین
تناوب
(تَ وُ) (مص ل.) به نوبت کاری را انجام دادن.
ت
معین
تناسب
(تَ سُ) (مص ل.)۱ - نسبت و رابطه داشتن میان دو کسی یا دو چیز.۲- مراعات...
«
‹
169
170
171
172
173
›
»
باز کردن سایدبار
فروشگاه
خانه
جستجو
لغت نامه
صفحه اصلی زردیس
پیشنهاد کلمه
همه کلمه ها